×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

غروب آخرشعرم همیشه بارانی است

واشک،حاصل این بغض کال من شده است

خنده خورشید

هرنفس میرسدازسینه ام این ناله به گوش / که دراین خانه دلی هست به هیچش مفروش / چون به هیچش نفروشم؟که به هیچش نخرند؟ / که هربار غم یاری نکشیدست به دوش / سنگدل گویدم از سیم تنان روی بتاب / بی هنرگویدم از نوش لبان چشم بپوش / بروای دل به هنان خانه خودخیره بمیر / مفروش این همه ای طالب راحت!مفروش / آتش عشق بهشت است میندیش وبیا / زهرغم راحت جان است مپرهیزوبنوش / بخت بیداراگرجویی باعشق بساز / غم جاویداگرخواهی باشوق بجوش / پروبالی بگشاخنده خورشیدببین / پیش ازآنی که شودشمع وجودت خاموش (فریدون مشیری /
پنجشنبه 5 شهریور 1388 - 6:21:29 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم